• مساحت کویر لوت چقدر است؟
• پنج مورد از علل سقوط آل بویه را بنویسید؟
• ورشو پایتخت کدام کشور است؟
• بزرگترین شاعر قرن چهارم که بود؟
• پرجمعیتترین کشور جهان چه نام دارد؟
• ارکان دین را نام ببرید؟
اینها نمونهای از صدها و بلکه هزاران سؤالی است که من، شما و فرد فرد این مملکت دوران کودکیامان را صرف تلمبار کردن پاسخ آنها در ذهنمان کردهایم تا بتوانیم از هفتخوان ارزیابی سیستم آموزشی سرافراز بیرون بیاییم.
هر ایرانی با احتساب دوران پیشدبستان و مهدکودک بیش از ١٤ سال از عمر خود رادر محیط مدرسه سپری میکند. از تأمین هزینههای تحصیل گرفته تا سپریکردن موفّقیّتآمیز این دوران و عبور از سدّ کنکور و اتمام دانشگاه و یافتن شغل، شاید یکی از اصلیترین دغدغههای هر خانوار ایرانی باشد.
• بچه درس بخون بدبخت نشی.
• بشین سر درس و مشقت مثل فلانی حمّال نشی.
• اون تلویزیون صابمرده واست نون و آب نمیشه.
• هر کی مشقاشو ننوشته خودش پاشه بره بیرون.
• از صبح تا شب میری دنبال یلّلیتلّلی خب معلومه تجدید میشی بدبخت.
• الان ی خورده تلاش کن بعدن نتیجشو بگیری.
• خاک تو سرت بچه فلانی همه نمرهاش بیسته.
• از رو درس چهارم سهمرتبه بنویسید.
• فردا همه مهندس شدن جنابعالی سپور، این حاضرجوابیا یادت میاد.
• ردیف آخر خفهخون بگیرید.
• ما که ریاضیمون بیست بود شدیم این، تو با این نمرههات چی بشی خدا میدونه.
• امروز پشتیبانت زنگ زد گفت سرعت تستزنیش خوب نیس.
• آخه چهارده هم شد نمره.
• عمراً بفرستمت دانشگاه آزاد.
• از صبح تا شب جلوی آینه با موهات ورمیری خوب معلومه ریاضی هشت میشی.
• پاسخ زحمات پدر و مادر خود را با نمرات خوب بدهیم.
• فردا به مادرت بگو بیاد مدرسه.
• ی بار دیگه این رفتارهارو تکرار کنی پروندتو میدم زیر بغلت میندازمت بیرون.
این جملات برای بسیاری از ما یادآور تمام فرسایشهای روحی و جسمیای است که در دوران تحصیل بر ما گذشته است و در پایان این روند پرتنش و خستهکننده شاید نفهمیده باشیم که مساحت صحرای تبت در کجای زندگیمان به کار میآید؟ چرا در مصاحبهی شغلی از علل سقوط طاهریان از ما سوال نمیشود؟ چرا حفظبودن دو ردیف اول جدول مندلیف کمک نمیکند تا مشاجرات خود با همسرمان را بهتر مدیریت کنیم؟ من و شمایی که سه تفاوت اصلی نرمتنان و پستانداران را میدانیم چرا نمیتوانیم یک کسبوکار جدید راه بیندازیم؟ چرا دانستن روش سریع انتگرالگیری فروشمان را افزایش نمیدهد؟ چرا پدر دختر مورد علاقهامان هواسش نیست ما همه پایتختها را از حفظ هستیم و فقط پول برایش مهم است؟ چرا ایمان، تقوا و عمل صالح را بارها و بارها حفظ کردیم و الان سیگاری هستیم؟ و چرا و چرا و چرا ...؟
هیچکدام از ما برای این پرسشها پاسخی نداریم و کماکان این چرخهی فرسوده و ناکارآمد درحال تکرار است و شاید شما هم مثل نگارنده افسوس بخورید که ای کاش به جای این همه مفاهیم بیکاربرد و انتزاعی، همان پی بازیگوشی و بالا و پریدنهای زیبایی که به اشتباه پدر و مادرمان به آن یللیتللی میگفتند را گرفته بودیم. کاش روزهای زندگیامان را به جای حفظ علل قدرتگرفتن کریم خان زند به تماشای گنجشکها مینشستیم و زیر باران میدویدیم. کاش تمام روزهایی را که در کلاس های خشک و بیروح بتنی صرف تکرار فاعل + am , is, are + فعلing دار کردیم با دوستانمان به کوه رفته بودیم، شنا کرده بودیم و از سر و کول هم بالا میرفتیم. کاش هیچگاه خواب شیرین صبحگاهی را فدای یاد گرفتن تفاوت مهرهداران و پستانداران نمیکردیم. کاش قبل از اینکه فرمول شیمیایی آب را به زور در ذهنمان فروکنیم به کنار رود میرفتم و جادوی بینظیرش را با عمق وجودمان لمس میکردیم. کاهش هیچوقت نفمیده بودیم بعد از اردشیر سوم چه کسی روی کار آمد و در عوض هنر دستان چروکیده مادربزرگ در پخت نان را بیشتر به نظاره نشسته بودیم. کاش اجازه نمیدادیم اضطراب حفظنکردن جدول ضرب، غروب زیبای جمعهامان را خراب کند و ای کاشهای بیشمار.
چالشهای متعدّدی که این سیستم ناکارآمد برای ما پیش آورده و نیز تبلیغات ذینفعان بازار پشت صحنه این سیستم (بهویژه حوزهی کنکور) مجال فکرکردن به این مسئله را نداده است که اساساً دستاورد این سیستم چیست؟ و اگر دانشآموز تمامی مراحل طرّاحیشده در این سیسستم را با موفّقیّت به پایان رسانده آیا به نتیجهی ملموسی خواهد رسید یا خیر؟
داگلاس نورث، برنده نوبل اقتصاد (١٩٩٣) معتقد است توسعه حاصل بارآمدن یک نسل توانمند و شروع فرایند توسعه نیز ذهن کودکان است و برای اینکه آیندهی یک کشور را پیشبینی کنیم کافی است به مدارس آن رفته تا ببینم به کودکان، نه چه چیزی، بلکه به چه روشی آموزش داده میشود. امروز دنیای توسعهیافته به این نتیجه رسیده است که بالاترین دستاورد یک سیستم آموزشی، پرورش نسلی توانمند است و اگر فارغالتحصیلان یک سیستم انسانهای توانمندی نباشند، اساساً چیزی جز اتلاف وقت و هزینه صورت نگرفته است.
برای ارزیابی یک سیستم، نه به دادهها و ستادههای آن، بلکه باید به دستاوردهای آن نگاه کرد. یعنی اساساً مهم نیست ما چهتعداد مدرسه و معلم و تجهیزات آموزشی داریم یا بودجهی سالانه آموزش و پرورش چند هزار میلیارد تومان است، بلکه آنچه مهم است کیفیت خروجی این سیستم است؛ چیزی که به عینه فقدان آن مشهود است. یک سیستم آموزشی هنگامی کارآمد است که خروجی آن انسانهایی باشند با مهارت حل مسأله، ایدهپرداز، خلاّق و با تواناییی گفتوگو و در کار تیمی مشارکت داشته باشند و یادگیری را در کارشان مؤثّر بدانند؛ بتوانند کار تیمی انجام داده و حاضر باشند خودمحوری را جهت دستیابی به نتیجه کنار بگذارند؛ قانونمدار بوده و به حقوق دیگران احترام بگذارند؛ زیبانگر باشند و بتوانند خشم خود را کنترل کنند؛ معتقد باشند فقط از طریق تلاش و کوشش خود میتوانند پیشرفت کنند و به محیط زیست و سایر جانداران احترام بگذارند.
امروز اگر فارغالتحصیلان ما در پشت آزمونهای استخدامی صف کشیدهاند و از بیکاری گله دارند، برای این است که تواناییهای لازم برای کارآفرینی را ندارند؛ خلاق و ایدهپرداز نیستند؛ چراکه تمام دوران آموزشی آنها با نشستن بر روی نیمکتها و با نگاهکردن به دستان و دهان معلم گذشته است؛ به جای کار تیمی درگیر یک رقابت منفی بودهاند و نمیتوانند مشارکت کنند. اگر امروز کوچکترین تصادف خیابانی به مشاجره منجر میشود، از فقدان مهارت گفتوگو در میان ما حکایت دارد. اگر از هر شش ازدواج یک مورد آن به طلاق منجر
میشود، قسمتی از آن ناشی از فقدان همین مهارت است. اگر ٩٥ درصد از اشتغال ما در بنگاههای کوچکمقیاس و فردی است و تعداد بنگاههای بزرگ ما که عمر بیش از ١٠٠ سال داشته باشند از انگشتان دست تجاوز نمیکند، نشان از فقدان مهارت کار تیمی و مشارکت است.
امروز علاوه بر چالشهای متعدّد اقتصادی و اجتماعی، کشور ما با بحران شدید زیستمحیطی روبهرو است. برداشت بیرویّهی آبهای زیرزمینی بهعلاوهی روند شتابناک کاهش کارایی سرزمین در کنار انباشت غیرقابل وصف زباله در زیستگاههای طبیعی، آیندهی ناامیدکنندهای پیش روی ما ترسیم کرده است و آنچه بیش از همه دردناک است، بیتفاوتی همگان به این مسئله است.
بیتفاوتیای که حسین وهابزاده را بعد از چند دهه تلاش خستگیناپذیر در راه بیدار باش جامعه، به این نقطه رساند که تا کودکان ما به شیوهی کنونی تربیت شوند، از مدیرانی بیتفاوت نسبت به محیطزیست نباید انتظار چیز دیگری داشت. نسلی میتواند دوستدار محیط زیست باشد که کودکیاش را نه روی نیمکتهای خشک و در کلاسهای بیروح بتنی به حفظکردن سال سقوط اشکانیان گذارنده، که در تعاملی زیبا و آموزنده با طبیعت رمز و راز آن را مکاشفه و به معنای کلمه با آن زیسته باشد.
امروز نتیجهی چند دهه تلاش محمد وهابزاده و سایر پویشگران این عرصه، با همکاری سازمان حفاظت محیط زیست، به ٣٠ مدرسهی محیطزیستی منتج شده است. این راه از مدرسه «کاوی کنج» مشهد شروع شد و امید میرود با شتاب بیشتری ادامه پیدا کند.
مدارس محیطزیستی بر اساس آخرین یافتههای حوزهی پرورش کودکان، بهجای انباشت مطالب انتزاعی از طریق آموزش مستقیم در ذهن کودکان، اجازه میدهد کودک خود به مکاشفهی دنیا بپردازد؛ بازی کند و از نزدیک با طبیعت تعامل داشته باشد. خلاّقیّت خود را از طریق کار تیمی و آزمونوخطا با همسالان خود شکوفا کند. در محیطی امن و با همراهی مربّیانی از این جنس، مهارتهای جسمی خود را افزایش دهد و علاقهمندی خود را از این راه کشف کند.
واقعیت این است که ما سالها رویکرد آموزش مستقیم و انتزاعی در مدارس کنونی را تجربه کرده و دستاورد آن را به عینه لمس کردهایم. راهحل این مسئله، نه عوضکردن کتابهای درسی و نام مقاطع تحصیلی یا اضافه و کم کردن مدّتزمان حضور دانشآموز در مدرسه، بلکه تغییر بنیادین این رویکرد است.
چگونه میتوان انتظار داشت کودکی که روزانه حداقل 7 ساعت را با انواع تنشها و استرسها و در یک محیط خشک و بیروح بتنی و زیر فشار یک رقابت منفی گذرانده است، بتواند خلاق و ایدهپرداز باشد. چگونه میتواند معتقد باشد فقط از طریق تلاش و خلاقیت نتیجه میگیرد وقتی همیشه با پشت سر گذاشتن دیگران پیروز شده است. چگونه میتواند ارزشهای انسانی را پاس بدارد وقتی تمام ارزیابیهای صورتگرفته بر رویش کمّی و عددی بوده است. چگونه میتواند زیبانگر باشد وقتی در سالهای کودکیش با همسالان خود زیبایی یگ گل را ننگریسته است، آببازی نکرده و از نزدیک زندگی حیوانات را به تماشا ننشسته است.
ما نمیتوانیم انتظار نسلی توانمند و دوستدار محیط زیست را داشته باشیم جز آنکه اجازه دهیم کودکانمان خود دنیا را مکاشفه کنند و رمز و راز طبیعت را در یک تعامل آموزنده با آن درک کنند. به امید آن روز.
نظرات